Nelly_Therapy

Nelly_Therapy آموزش ، رواندرمانی، روانشناسی ،مهاجرت

12/19/2025



فرسودگی مراقبتی
یا Caregiver Burnout
یعنی وقتی مدت‌ها از یک عزیز مراقبت می‌کنی
بی‌آن‌که خودت دیده شوی، حمایت شوی، یا نفس بکشی.

این فقط خستگی نیست.
ترکیبی‌ست از
خستگیِ جسم،
فرسودگیِ روان،
و تهی‌شدنِ عاطفی.

خیلی وقت‌ها مراقب‌ها می‌گویند:
«اگه من کنار بکشم، همه‌چیز فرو می‌ریزه.»
«بقیه کمک نمی‌کنن.»
«من باید قوی باشم.»

اما حقیقت اینه:
قوی بودنِ دائمی، انسان رو می‌سوزونه.

نشانه‌هاش می‌تونه این‌ها باشه:
عصبانیت پنهان،
بی‌حسی،
احساس گناه،
بی‌خوابی،
یا حتی این فکر که
«دیگه توان ادامه ندارم».

راه‌حل از فداکاریِ بیشتر شروع نمی‌شه.
از توقف شروع می‌شه.

اول:
بپذیر که تو هم محدودیت داری.

دوم:
کمک خواستن ضعف نیست، مسئولیت‌پذیریه.

سوم:
بخشی از مراقبت رو—حتی کوچک—به دیگران بسپار.

و مهم‌تر از همه:
تو فقط «مراقب» نیستی.
تو یک انسان با نیاز، خستگی، و حقِ استراحتی.

اگه تو بسوزی،
هیچ‌کس نجات پیدا نمیکنه

Caregiver burnout
is what happens when you take care of someone for a long time
without being seen, supported, or allowed to rest.

It’s not just being tired.
It’s a mix of
physical exhaustion,
emotional depletion,
and mental overload.

Many caregivers say:
“If I step back, everything will fall apart.”
“No one else will help.”
“I have to stay strong.”

But the truth is:
being strong all the time
slowly breaks a person.

The signs can look like:
hidden anger,
numbness,
constant guilt,
sleep problems,
or the quiet thought:
“I can’t do this anymore.”

The solution doesn’t start with giving more.
It starts with pausing.

First:
accept that you have limits.

Second:
asking for help is not weakness —
it’s responsibility.

Third:
share the caregiving, even in small ways.

And most importantly:
you are not only a caregiver.
You are a human being
with needs, fatigue, and a right to rest.

If you burn out,
no one is saved.

12/14/2025



قهر کردن و صحبت نکردن
فقط سکوت نیست.
شکنجه‌ی روانی‌ست.

حذف کردنِ آگاهانه‌ی ارتباط،
نادیده گرفتنِ احساسِ طرف مقابل،
و رها کردن او در بلاتکلیفی.

این سکوت، آرامش نمی‌آورد؛
اضطراب می‌سازد،
خودسرزنشی می‌آورد،
و احساسِ بی‌ارزشی را عمیق‌تر می‌کند.

قطع رابطه بدون توضیح،
بدون مرز روشن،
و بدون مسئولیت عاطفی،
خشونتِ خاموش است.

Stonewalling and refusing to communicate
is not just silence.
It is psychological torture.

It is the deliberate removal of connection,
the erasure of the other person’s emotional presence,
leaving them suspended in uncertainty.

This kind of silence does not bring peace.
It creates anxiety,
fuels self-blame,
and deepens feelings of worthlessness.

Cutting off communication
without explanation,
without clear boundaries,
and without emotional responsibility
is a form of silent violence.

12/12/2025


عشق آن چیزی نیست
که همیشه آرامت کند.

بیشتر وقت‌ها
ترس را با خودش می‌آورد.
تردید.
لرزش.
سؤال.

جایی که هیچ تضمینی نیست
که ماندن درست باشد.

و با این‌حال
کسی می‌ماند.
نه از سر عادت،
نه از ترسِ تنها ماندن،
بلکه از شجاعتی آرام.

عشق گاهی فقط همین است:
توانِ ماندن
وقتی ترس هنوز این‌جاست.

نه یقین،
نه پایان خوش—
فقط انتخابی انسانی
در دلِ ابهام.

Love is not something
that always brings comfort.

Most of the time,
it arrives with fear.
Doubt.
Trembling.
Questions.

A place where there is no guarantee
that staying is the right choice.

And yet,
someone stays.
Not out of habit,
not from fear of being alone,
but from a quiet courage.

Sometimes love is simply this:
the ability to stay
while fear is still present.

Not certainty.
Not a happy ending—
just a human choice
made inside uncertainty.

12/09/2025



گاهی در روابط یا انتخاب‌هایمان،
انگار دوباره به همان جای دردناک قدیمی برمی‌گردیم.
همان نوع آدم، همان زخم،
همان پایان آشنا…
و اسمش را می‌گذاریم «تکرار اشتباه».

اما روان ما اشتباه نمی‌کند؛
دارد تلاش می‌کند نجات پیدا کند.

فروید می‌گفت ما درد را تکرار می‌کنیم
تا این‌بار پایانش را عوض کنیم.
اما بخش‌های درونی‌مان —
آن‌طور که ریچارد شوارتز در IFS توضیح می‌دهد —
نقش خیلی دقیق‌تری دارند.

درون ما تبعیدی‌هایی هستند
که زخمِ کودکی، رهاشدگی یا شرم را هنوز حمل می‌کنند.
و کنارشان محافظ‌هایی که
تمام قدرتشان را می‌گذارند
تا دوباره همان درد فعال نشود.

برای همین،
محافظ‌ها ما را به سمت رابطه‌ها، آدم‌ها
یا موقعیت‌هایی می‌برند
که «آشنا»ست…
حتی اگر دردناک باشد.

هابرمن از نگاه نوروساینس می‌گوید:
«مغز، آشنا را ترجیح می‌دهد، نه سالم را.»
یعنی سیستم عصبی ما
به چیزی برمی‌گردد که قابل پیش‌بینی است،
نه چیزی که واقعاً درمان‌گر است.

اما IFS یک راه تازه باز می‌کند:
وقتی از محافظ جدا می‌شوی،
وقتی تبعیدی را با حضورِ بدون قضاوت می‌بینی،
وقتی شاهدش می‌شوی…
مغز مسیر جدید می‌سازد.
محافظ آرام می‌شود.
و آن صحنه قدیمی
دیگر مجبور نیست تکرار شود.

تکرار، اشکال تو نیست.
صدای زخمی‌ست که
سال‌هاست منتظر دیده‌شدن است.

وقتی دیده شود،
چرخه تمام می‌شود.
و تو می‌توانی
اولین انتخابِ آزادِ زندگی‌ات را انجام بدهی.

12/06/2025



عشق…
چیز ساده‌ای نیست.

عشق گاهی شبیه زخمی‌ست که با نور می‌سوزد.
درد دارد، ترس دارد،
تو را وامی‌دارد به خودت شک کنی…
به آینه خیره شوی…
به رفتارهایت، به گذشته‌ات، به صدایت، به همه‌ چیزت.

عشق می‌تواند تو را خودخواه کند،
وابسته، عصبی، گستاخ،
آدمی که فکر نمی‌کردی روزی بشوی.

اما با تمام این‌ها—
عشق همان چیزی‌ست که انسان را انسان می‌کند.
آرزوی همهٔ ماست…
و در عین حال، آزمونِ سخت ما.

می‌گویند وقتی «درست» باشد، آسان است.
اما من باور ندارم.
هیچ چیز عمیقی آسان نمی‌آید.
شناختِ درست، خودش شجاعت می‌خواهد.
و عاشق شدن… کار آدم‌های ضعیف نیست.

رمانتیک بودن یعنی
حتی وقتی زخمی هستی،
باز هم امید را گم نکنی.
یعنی هنوز باور داشته باشی
که دل، جایی برای قرار گرفتن دارد.

و شاید…
شاید منظور همهٔ آن‌هایی که می‌گویند «وقتی درست باشد، حسش را می‌فهمی»
این باشد که:

وقتی کسی را پیدا می‌کنی که دوستش داری—
نه به‌خاطر کمبود، نه از ترس تنهایی—
بلکه از جنسِ شناخت،
از جنسِ دیدن و دیده شدن—

آن لحظه…
شبیهِ امید است

Love…
is not a simple thing.

Sometimes love feels like a wound burning with light.
It hurts, it scares you,
it makes you doubt yourself…
stare into the mirror…
question your actions, your past, your voice—everything.

Love can make you selfish,
attached, anxious, sharp,
someone you never imagined you would become.

And yet—
love is what makes us human.
It is what we all long for,
and at the same time,
the hardest test of our lives.

People say,
“When it’s right, it feels easy.”
But I don’t believe that.
Nothing deep comes easily.
Seeing what’s right takes courage.
And falling in love…
is not something weak people can do.

Being a romantic means
that even wounded,
you still refuse to lose hope.
It means believing
your heart does have a place where it belongs.

And maybe…
maybe what people really mean
when they say, “You’ll know when it’s right,”
is this:

When you find someone you love—
not out of fear,
not from emptiness,
but from recognition,
from truly seeing and being seen—

that moment…
feels like hope.

12/04/2025

پارتِ عجولِ من…
ریشه‌اش از همان صدای والدینی می‌آید که می‌گفت:
«زود باش… وگرنه کافی نیستی.»

او با والدِ منتقدِ مضطرب همانندسازی کرده—
والدی که خودش هم همیشه می‌ترسید جا بماند،
که نکند قضاوت شود،
که نکند «به اندازه‌ی کافی خوب» دیده نشود.

او فکر می‌کند اگر مکث کنم، چیزی را از دست می‌دهم.
اما حقیقت این است:
عجله، زخمِ ترس است—
ترس از رها شدن، ترس از اشتباه کردن، ترس از دیر رسیدن.

وقتی با او می‌نشینم،
می‌بینم فقط می‌خواهد مطمئن شود که «من جا نمی‌مانم».
دوست دارد همه‌چیز سریع آرام شود…
ولی آرامش با سرعت نمی‌آید—
با حضور می‌آید.

امروز آهسته به پارتِ عجولم می‌گویم:
«تو کافی هستی… حتی اگر صبر کنی.»

My Impatient Part…
Its roots come from that parental voice saying:
“Hurry… or you won’t be good enough.”

It identifies with the anxious, critical parent —
the one who feared falling behind,
being judged,
or not being “good enough” in the eyes of others.

It believes that if I pause, I’ll lose something.
But the truth is this:
impatience is a wound of fear—
fear of being left behind, fear of making a mistake,
fear of arriving too late.

When I sit with it,
I see it only wants reassurance that I won’t be left behind.
It longs for everything to calm down quickly…
but calm doesn’t come from speed—
it comes from presence.

And today, gently, I tell my Impatient Part:
“You are enough… even when you wait.”

#عجول

11/30/2025



سبک‌های دلبستگی،
از رابطه‌ی ما با مراقب‌های اولیه‌مون شکل می‌گیرن…
از اون‌جایی که چطور به گریه‌هامون پاسخ دادن،
چقدر حضور داشتن،
و چطور با احساساتمون کنار اومدن.

اگر مراقبمون قابل پیش‌بینی، مهربون و امن بود،
ما هم یاد گرفتیم عشق یعنی امنیت.
اما اگه گاهی نزدیک می‌شد و گاهی دور،
عشق برامون شد اضطراب.
اگر همیشه سرد و بی‌احساس بود،
یاد گرفتیم احساس‌هامون خطرناکن.

سبک دلبستگی،
قصه‌ی چگونگی دوست‌داشتن ماست —
قصه‌ای که از کودکی شروع می‌شه،
اما می‌تونه در بزرگسالی بازنویسی بشه.

11/28/2025

#پیرپسر
به فرزندانتان حسِ «اضافی بودن» ندهیم
گاهی فقط یک نگاه، یک مقایسه، یک جملهٔ ساده
می‌تواند پارتِ شرمنده را بیدار کند—
همان بخشی که یاد گرفته آرام باشد،
کم‌حرف باشد، فضا نگیرد…
تا مبادا کسی بگوید: «این‌جا جای تو نیست.»

خیلی‌ها—حتی در سنین بالاتر—
به‌دلایل اقتصادی، مهاجرت یا تنهایی
هنوز با خانواده زندگی می‌کنند.
این «عقب‌ماندگی» نیست—
واقعیت زمانه‌ی ماست.

اما وقتی پارتِ شرمنده فعال می‌شود،
آدم به‌جای خانه
احساس مهمانِ ناخوانده بودن می‌کند.
احساس می‌کند زیادی‌ست؛
کم است؛
به اندازه نیست.

حقیقت این است:
هیچ‌کس اضافی نیست.
اگر نقدی هست، با احترام بگویید.
اگر تغییری لازم است، با محبت شروع کنید.

خانه باید جایی باشد که
حتی پارتِ شرمنده هم
بتواند آرام بگیرد و نفس بکشد.

Don’t make your children feel “extra” or “unwanted.”
Sometimes it only takes a look, a comparison, or a single comment
to awaken the Ashamed Part —
the part that has learned to stay quiet,
take up less space,
and not be a “burden”…
just in case someone says,
“This isn’t your place.”

Many people — even in their late 20s, 30s, or older —
still live with their families because of finances, immigration,
studies, or life circumstances.
This isn’t “failure.”
It’s the reality of our time.

But when the Ashamed Part gets triggered,
home stops feeling like home.
It starts to feel like you’re an unwanted guest.
Like you’re too much,
too little,
or never enough.

The truth is:
No one is extra. No one is “too much.”
If there’s a concern, say it respectfully.
If change is needed, start with compassion.

A home should be a place
where even the Ashamed Part
can breathe, soften,
and finally feel safe.

be_kind_to_your_mind با_روانت_مهربون_باش سیستمهای_خانواده_درونی internalfamilysystemstherapyshame شرمنده ایرانیان_کانادا ایرانیان_تورنتو

11/12/2025

گاهی «راضی‌کردن آدم‌ها» فقط یک پارت نیست؛
«راضی‌کردن مادر» تبدیل به یک استراتژی بقا می‌شود.

پارتی که از کودکی یاد گرفت:
اگر او خوشحال باشد،
اگر توقعاتش را برآورده کنم،
اگر خودم را کوچک، آرام و مطیع نگه دارم—
«امن» می‌مانم.

در خانواده‌های آسیب‌زا،
مادر نه مأمن است و نه آغوش؛
او یک قدرت ترسناک است.
و کودک برای زنده‌ماندن،
یک پارت
Mother-Pleaser or father pleaser
می‌سازد:
بی‌صدا،
مطیع،
همیشه در حالت مراقب.

در IFS می‌فهمیم:
این پارت بیمار نیست،
هیولا نیست،
اختلال نیست—
راهی هوشمندانه برای زنده‌ماندن بوده.

این پارت حتی در بزرگسالی هم فعال می‌ماند:
در روابط،
در ترس از مخالفت،
در وحشت از «نه گفتن».

اما امروز،
Self می‌تواند آرام به او بگوید:
«تو دیگر کودکِ گیر افتاده نیستی.
امنیت وابسته به راضی‌کردن کسی نیست.
من این‌بار کنار تو هستم.»

Sometimes “people-pleasing” is not just a part.
Mother-pleasing becomes a survival strategy.

A part that learned in childhood:
“If she’s happy, I’m safe.”
“If I stay quiet, small, and obedient, I won’t be hurt.”
“If I meet her expectations, maybe I’ll be loved.”

In traumatic or enmeshed families,
a mother is not a source of safety—
she becomes a source of fear.
And the child creates a Mother-Pleasing Part:
silent, watchful, compliant,
always scanning for danger.

From an IFS perspective,
this part is not “weak,”
not a disorder,
not a flaw—
it was a clever way to survive.

The problem is:
this part follows us into adulthood.
Into relationships,
decisions,
our fear of conflict,
our panic around saying “no.”

But now, as adults,
the Self can gently say:
“You’re not that trapped child anymore.
Safety is not earned through pleasing.
You don’t have to disappear to be loved.
I’m here with you now.”

#مهرطلب #مهرطلبی

Address

Toronto, ON
L3T1A3

Opening Hours

Tuesday 5pm - 9pm
Wednesday 5pm - 9pm
Friday 5pm - 9pm

Website

Alerts

Be the first to know and let us send you an email when Nelly_Therapy posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Contact The Practice

Send a message to Nelly_Therapy:

Share

Share on Facebook Share on Twitter Share on LinkedIn
Share on Pinterest Share on Reddit Share via Email
Share on WhatsApp Share on Instagram Share on Telegram